حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمّد امیری سوادکوهی از وبلاگ وبلاگ محقق کلمه کلمه ین و نویسندگان وبلاگ جوان کلمه وبلاگ شیعه کلمه در مقاله ای پژوهشی به نقد نظریات استاد آیت وبلاگ الله کلمه وبلاگ وبلاگ محقق کلمه کلمه وبلاگ داماد کلمه پرداخته و به صراحت، وبلاگ نظریه کلمه وی را با استدلالات وبلاگ علمی کلمه خود رد نموده است.
به گزارش شلمچه نیوز، در پی سخنان آیت وبلاگ الله کلمه دکترسیدمصطفی وبلاگ وبلاگ محقق کلمه کلمه وبلاگ داماد کلمه ، رئیس گروه حقوق دانشگاه شهید بهشتی تهران در نهمین دوره مرکز گفتوگوی ادیان و تمدنها و شورای جهانی کلیسا، و بیان وبلاگ نظریه کلمه ای به این معنا که دوران دسته بندی مردم به کافر و مؤمن گذشته است و برخی مباحث دیگر، حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمّد امیری سوادکوهی از وبلاگ وبلاگ محقق کلمه کلمه ین و نویسندگان وبلاگ جوان کلمه وبلاگ شیعه کلمه و از چهره های نام آشنای مجامع وبلاگ علمی کلمه اسلامی که کتب و مقالات وبلاگ علمی کلمه متعددی در مباحث دقیق اعتقادی و تفسیری قرآن کریم به چاپ رسانیده است، در مقاله ای پژوهشی به نقد نظریات این استاد دانشگاه پرداخته و به صراحت وبلاگ نظریه کلمه ی وی را با استدلالات وبلاگ علمی کلمه خود رد نموده است.
این اندیشمند وبلاگ جوان کلمه در نقد این وبلاگ نظریه کلمه تأکید کرد: با تغییر لفظ نمی توان ریشه ی ناتوانی بشریت آبیاری و ضعف وبلاگ علمی کلمه و عملی برخی از مجامع علمی و دانشگاهی را تقویت کرد، چرا که محارب جزئی از کفر است و صلح جو مصداقی از شخصیت مؤمن؛ و نباید از تبیین مسئله ی ایمان و کفر هراسید، چرا که قرآن و برهان و عرفان آن را کاملاً تصدیق می کند.
متن کامل این نقد مهم علمی بدین شرح می باشد:
بسم وبلاگ الله کلمه الرحمن الرحیم
چندی پیش در برخی رسانه ها جمله ای منسوب به یکی از شخصیت های علمی حوزه و دانشگاه در مقوله ی مهم ایمان و کفر مطرح شد که «دستهبندی بشر به مؤمن و کافر، دستهبندی نادرستی است!»؛ که این مطلب از دیدگاه ما قابل تأمل و بررسی است.
خدای متعال در قرآن کریم و سایر کتب آسمانی بارها بشر را به مؤمن و کافر و گروه های مختلف تقسیم بندی نموده و با تمییز قرار دادن طبقات مختلف جامعه، خیر و شر ، حق و باطل را از هم جدا نموده تا جامعه با راه سعادت و شقاوت آشنا و صراط مستقیم بر همگان آشکار شود.
اصرار بر غیر اصولی بودن این تقسیم بندی امری است که حقیقتاً قابل پذیرش نیست، چرا که خدای متعال بارها بصورت کلی و جزئی بر این امر تأکید نموده و افرادی چون مؤمن آل فرعون را در آیه ۲۹ سوره غافر معرفی و ۱۷ آیه از کلام وبلاگ الله کلمه شریفش را به او اختصاص داده است.
خدای متعال بارها در قرآن کریم بشریت را به مؤمن و کافر دسته بندی و با یا ایها الذین امنوا…و یا ایها الذین کفروا… از آنان یاد نموده ، تا آنجا که جمله ی “یا ایها الذین آمنوا” ۸۹ بار در قرآن تکرار شده است .
خطاب و ندا با سبکهای مختلفی در قرآن کریم آمده است که گاهی به شکل استفهام و گاه به صورت امر و نهی و گاهی به صورت خبر، تمنّی، ندا آمده و خلاصه اینکه خطابات قرآنی به وسیله جملههای مختلف خبری و انشایی و با ضمایر و افعال مخاطب و گاهی متکلّم صورت میپذیرد.
خطابات قرآن بر اساس مراتب انسانها است و برخی از مفسرین چنین می گویند: حکمت الهی اقتضاء نموده که در کلام خود هر جا مراد جمهور مردمند «یا ایها الذین امنوا» گوید و هر جا مراد اهل ولایت و مؤمن کامل است «یا عبادی» گوید. غرض تنبیه و نشان دادن مراتب بشر است که اکثر افراد در مرتبه حیوانی ماندهاند، اگر چه هنوز استعداد ترقّی دارند و بعضی قدمی بالاتر نهاده و به مرتبه نفس ناطقه رسیدهاند و دارای ایمان گردیدهاند و آنها علماء و دانشمندان هستند و بعضی قدمی فراتر گذارده و به مرتبه «عقل بالفعل» رسیدهاند و آنها عباد وبلاگ الله کلمه و ربانیّیّن میباشند و گویند عرب وقتی خواهد یک مطلب مهمی بگوید برای این که مخاطب را حاضر گرداند برای شنیدن «یا ایّها الناس» میگوید.[۱]
مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه نیز ذیل آیه ۱۰۵ سوره بقره میفرماید: «یا ایها الذین امنوا » این جمله اوّلین موردی است که خدای تعالی مؤمنین را با لفظ «یا ایّها الذین آمنوا خطاب میکند و در قرآن کریم هر جا مؤمنین با این خطاب و یا جمله «الذین امنوا» تعبیر شدهاند منظور مؤمنین این امّتند. امّا از امت های قبل از اسلام به کلمه «قوم» تعبیر میکند. مثل این که فرمود: «قوم نوح و قوم هود» و یا فرمود: «قال یا قوم ارأیتم ان کنت علی بینه» و یا به لفظ اصحاب تعبیر کرده و از آن جمله میفرماید: «اصحاب مدین و اصحاب الرس» و در خصوص قوم موسی علیه السلام تعبیر به «بنی اسرائیل» و «یا بنی اسرائیل» آورده است.
پس تعبیر به لفظ «الذین امنوا»و دسته بندی اینچنینی تعبیر محترمانهای است که منشاء قرآنی دارد و خدای متعال این امت را بدان اختصاص داده و چیزی که هست از دقّت و تدّبر در کلام خدای تعالی این نکته استنباط می شود .
علما و عرفا و فلاسفه ی بزرگ نیز بارها بشریت را بر این دو قسم تقسیم می کردند و می فرمودند: مؤمن و کافر بعد از مرگ می گویند کاش زودتر وفات می کردیم … .
از طرفی نیز خدای متعال در جای جای قرآن کریم صفات مؤمنان را بر می شمارد که مردم جامعه، خود را به آن صفات سوق داده و زمینه سعادت خویش را فراهم آورند.
عجبا گفته می شود که انسان ها را به محارب و صلح جو تقسیم نمایند حال آنکه از بیان و تقسیم بندی مؤمن و کافر هراس دارند ؟!
خدای متعال در قرآن با تبیین صفات مؤمنین نه تنها صلح جو بلکه حق را از باطل تمییز داده و صاحبان خرد را تربیت می کند.
اینکه خدای متعال می فرماید از صفات مؤمنین این است که آنان بر روی زمین متواضعانه راه میروند، «اَلَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»[۲] این خود یکی از راه های صلح جو نمودن بشریت به این صفت است که از صفات عالیه ی مؤمنین می باشد.
چرا از دسته بندی قرآنی به نام مؤمن می هراسیم و به چه علت بشر را به همانی که خدای متعال معرفی نموده وصف نکنیم؟!
خدای متعال در قرآن یکی دیگر از صفات مؤمن را حلم و بردباری معرفی نموده و فرموده: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً »[۳]؛و زمانی که جاهلان، به آنان خطاب ـ جاهلانه ـ کنند با سلام و بیان خوش جواب دهند.
آیا اگر این امر بدرستی در جامعه پیاده شود، جامعه صلح جو و در پی امن و آرامش نخواهد بود؟
سؤال ما این است که حقیقتاً چرا بشریت را با نام مؤمن که از القاب خدای متعال و کافر که از القاب شیطان رانده شده است به سمت دیگری سوق دهیم؟
اگر ما در تقسیم بندی بشریت از مؤمن سخن می گوییم، خدای متعال یکی دیگر از صفات آنرا رفتار کریمانه در مقابل لغو می داند که می فرماید:وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»[۴]و چون با لغو مواجه شوند، بزرگوارانه از آن میگذرند.
حقیقت آن است که ما نمی توانیم به خود بقبولانیم که در معرفی مؤمن و صفاتش و کافر و صفاتش در جوامع بشری کوتاهی نمودیم و حال در پی ذائقه ای دیگر با نام صلح جو و محارب در پی جبران مافات گذشته ی مجامع علمی و دانشگاهی خویشیم.
با تغییر لفظ نمی توان ریشه ی ناتوانی بشریت را آبیاری و ضعف علمی و عملی برخی از مجامع علمی و دانشگاهی را تقویت کرد، چرا که محارب جزئی از کفر است و صلح جو مصداقی از شخصیت مؤمن.
اینکه ایشان فرمودند به نظر بنده در زمان معاصر تقسیم انسانها به مومن و کافر دورانش گذشته است و باید به جای این تقسیمبندی جهان بشریت را به محارب و صلحجو تقسیم کنیم، به نظر ما این سخن شبیه همان سخنی هست که روشنفکرنماهایی پیدا شده اند و می گویند که با این فقه نمی توان دنیا را اداره کرد و علی الظاهر بنابر فرمایشی که مطرح شد با الفاظ قرآن که بشریت را به مؤمن و کافر تقسیم بندی کرد نمی توان دنیا را دعوت به آرامش کرد.
اگر بخواهیم بپذیریم شخصیتی که ایشان آنرا می ستاید (جناب سهروردی) ، که از نگاهشان شهید تکفیر است، می بایست بگوییم یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر که در بین آنها بسیاری بودند که به شدیدترین وضعیت کشته و شهید شده اند نیز شهید تکفیر بوده اند که این اشتباه محض است.
قرآن کریم از مقوله هرمنوتیک فارغ بوده و پیامبر ما نیز مدیتیشن نبوده و کلام قرآن نیز کلام وحی و تقسیم بندی خدای منان نیز بدون هیچ نقصی بوده است چرا که قرآن هیچگاه کهنه و منسوخ نمی شود که نعوذ بالله بگوییم به سبب تقسیم بندی خدای متعال به کافر و مؤمن، پیامبران الهی هم قربانی تکفیر بوده باشند!.
امام خمینی قدس سره در این باره می فرمایند: «قرآن یک سفرهای است که انداخته شده است برای همه طبقات ؛ یعنی یک زبانی دارد که هم زبان عامه است و هم زبان فلاسفه و هم زبان عرفانی اصطلاحی است و هم زبان اهل معرفتبه حسب واقع است».[۵]
حقیقت امر این است که قرآن کتابى است فوق افکار بشر، کسى تا کنون نتوانسته کتابى همانند آن را بیاورد، این کتاب یک معجزه بزرگ آسمانى است و اعجاز و خارق العاده بودن قرآن به زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و یا جامعه عرب مخصوص نیست بلکه پیوسته بسان سندی زنده و گواهی روشن و برهانی استوار بر تارک اعصار و قرون میدرخشد.
پیامبر عالیقدر در سخنان خود، به خصیصه «نهایت ناپذیری» قرآن اشاره میکند و میفرماید: «… ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِیهِ مَصَابِیحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِکْمَهِ وَ دَلِیلٌ عَلَى الْمَعْرِفَهِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَهَ»[۶]؛ ظاهرش جلوه و زیبائى دارد و باطنى ژرف و عمیق است ستارگانى دارد و ستارگانش هم ستارگانى دارد، شگفتی هایش به شماره در نیاید و عجائبش کهنه نگردد، در آنست چراغهاى هدایت، و جایگاه نور حکمت و راهنماى معرفت است براى آن کس که بشناسد صفات را.
امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز در یکی از خطبهها به این خصوصیت اشاره میکند و میفرماید: «سراجا لا تخبو توقده و بحرا لا یدرک قعره»[۷] ؛ درآن مشعل فروزانی است که فروغ و تابش آن به خاموشی نمی گراید و دریای عمیقی است که فکر بشر به ژرفای آن نمی رسد.
این حقیقت امروز برای دانشمندان کاملا ملموس است و هر روز از قرآن، حقایق تازهتری را کشف میکنند و یکی از علل جاودانی بودن قرآن، همین است که در هر عصری دانشمندان جهان به فراخور دانش و اطلاعات خود، از آن بهرهمند بودهاند و بهرهرسانی و نور افشانی او به دوره و زمانی و به گروه و توده خاصی اختصاص نداشته است.
شخصی از عالم آل محمّد علیهم السلام حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام پرسید: چرا قرآن پیوسته طراوت و تازگی دارد و انس و ممارست با قرآن و تلاوت و خواندن آن، مایه کهنگی آن نمیگردد؟ امام در پاسخ فرمود: «ان الله تعالی لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس، فهو فی کل زمان جدید و عند کل قوم غض إلی یوم القیامه».[۸] زیرا خداوند متعال آن را برای زمان معین یا گروه خاصّی قرار نداده [و مخاطبین آن تمام انسانها در طول تاریخند]؛ به همین دلیل در هر زمان تازه است و تا زروز قیامت نزد هر قومی با طراوت و شاداب می باشد.
اگر دسته بندی بشر به مؤمن و کافر امر نادرستی است چرا خدای متعال در قرآن به مراتب مردم را چنین خطاب می کند؟
تغییر ذائقه به محارب و صلح جو از چه سرچشمه می گیرد؟ این تغییر لفظ نمی تواند سهرودی و شخصیت های عرفانی قبل و بعد ما را از خطر ترور تکفیر نجات دهد ، چرا که عقل سلیم و فطرت انسانی پذیرای چنین وبلاگ نظریه کلمه ای نیست.
دستهای سیاسی که در بیان ایشان آمده و از آن سخن می گویند، زاییده ی همان استعماری بوده که صراحتاً ایمان را نشانه گرفته است و شیطان پرست ها نیز مظهر آشکار کفر یعنی ابلیس را ملجاء و مأوای هواهای نفسانی خود قرار داده اند.
اینکه ایشان فرمودند نهاد کفر و ایمان نباید در بین جوامع بشری وجود داشته باشد، امری است کاملاً قابل تأمل و در اینجا می بایست مساجد و بتکده هارا نیز ویران کرد چرا که نمی توان گفت این مقر عبادت مؤمن است و آن محل گناه کافر.
اینکه ایشان فرمودند: نهاد کفر و ایمان است که جامعه بشری را از نظر یک شخص دینی به خودی و غیرخودی تقسیم میکند و به جای دوستی تخم عداوت میکارد، آیا با این تئوری مشکل بشریت حل می شود؟
آیا اینکه همه تابع یک قانون و کنواسیون باشند جنگی به وجود نمی آید می تواند دلیل قانع کننده ای برای مسائل فوق الذکر ایشان باشد؟! در حالی که کسانی در زمان خود ما در نهادهای بزرگ حقوق بشری هستند و هر روز یک حق از حقوق انسانی را تصویب می کنند و در عمل داعش و القاعده و اسرائیل جنایتکار را تقویت می کنند و در مقابل خود را صلح جو معرفی می کنند در حالی که زارع بذر کینه و نفاق و کفر در جهان بشریت هستند.
اینکه ایشان فرمودند: ایمان و کفر دو امر قلبی است و به حقوق شهروندی سرایت نمیکند، تعریف ایشان از حقوق شهروندی چیست؟! مگر نه این است که قلب بر جسم اثر می گذارد و جسم بر جامعه تأثیر گذار است.
اینکه ایشان فرمودند: مراد از کفاری که در قرآن قتالی به آن واجب شده کفار زمان رسولالله بوده که با پیروان او در حال جنگ بودهاند و شامل غیرمسلمانان زمان حاضر نمیشود ؛ این مطلب نیز بسیار جای تأمل است و از مقام والای علمی ایشان متعجب و متحیرم!.
مجتهد جامعالشرایط بعد از سالها تمرین و ممارست طاقت فرسا و بعد از شناخت کامل و همهجانبه یک موضوع و پس از احاطه کامل بر تمام آیات و روایات مرتبط با حکم آن موضوع و درنظر داشتن تمام قرائن و شواهد موجود نهایتاً با کمال احتیاط ، نظر و فهم خود _ که البته هم بر خودش و هم بر مقلدینش حجت است _ را در مورد حکم آن موضوع ارائه مىدهد ، و اگر مسئله مربوط به جامعه اسلامى بود این مقام شامخ ولى فقیه است که تکلیف مسلمین را روشن مىکند .
حال اشارهاى به تفسیر اجمالى آیه مورد بحث مىنماییم : در این آیه چهار دستور در مورد مشرکین دیده مىشود : بستن راهها ، محاصره کردن ، اسیر ساختن ، و بالآخره کشتن و ظاهر این است که چهار موضوع به صورت یک امر تخییرى نیست ، بلکه با در نظر گرفتن شرایط محیط و زمان و مکان و اشخاص مورد نظر ، باید هر یک از این امور که مناسب تشخیص داده شود ، عملى گردد. اگر تنها با اسارت و محاصره کردن و بستن راه بر آنها در فشار کافى قرار گیرند از این راه باید وارد شد و اگر چارهاى جز قتل نبود کشتن آنها مجاز است. این شدت عمل به خاطر آن است که برنامه اسلام ریشه کن ساختن بت پرستى از روى کره زمین بوده ، و همانطور که مى دانید ، مساله آزادى مذهبى ، یعنى ترک اجبار پیروان مذاهب دیگر براى پذیرش اسلام ، منحصر به ادیان آسمانى و اهل کتاب مانند یهود و نصارى است ، و شامل بت پرستان نمىشود ، زیرا بت پرستى مذهب و آئین نیست که محترم شمرده شود ، بلکه انحطاط و خرافه و انحراف و بیمارى است که به هر حال و به هر قیمت باید ریشه کن گردد ولى این شدت و خشونت نه به مفهوم این است که راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد ، بلکه در هر حال و در هر لحظه بخواهند مىتوانند جهت خود را تغییر دهند ، لذا بلافاصله اضافه مىکند : اگر آنها توبه کنند و به سوى حق باز گردند و نماز را بر پا دارند و زکاه را ادا کنند ، آنها را رها سازید و مزاحمشان نشوید «فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ »[۹] و در این صورت با سایر مسلمانان کمترین تفاوتى را ندارند و در همه احکام و حقوق با آنها شریکند زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است ، و کسى را که به سوى او باز گردد ، از در خود نمىراند «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ »[۱۰] . سپس این موضوع را در آیه بعد با دستور دیگرى تکمیل مىکند تا تردیدى باقى نماند که هدف اسلام از این دستور تعمیم توحید و آئین حق و عدالت است ، نه استعمار و استثمار و قبضه کردن اموال یا سرزمینهاى دیگران ، و مىگوید : اگر یکى از بت پرستان از تو در خواست پناهندگى کند به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ»[۱۱] . یعنى در نهایت آرامش با او رفتار کن ، و مجال اندیشه و تفکر را به آنها بده تا آزادانه به بررسى محتواى دعوت تو بپردازند ، و اگر نور هدایت بر دل آنها تابید آن را بپذیرند . بعد اضافه مىکند که او را پس از پایان مدت مطالعه به جایگاه امن و امانش برسان تا کسى در اثناء راه مزاحم او نگردد .« ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ »[۱۲] . و سرانجام علت این دستور سازنده را چنین بیان مىکند که : این بخاطر آن است که آنها قومى بى اطلاع و ناآگاهند «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ »[۱۳]. بنا بر این اگر درهاى کسب آگاهى به روى آنها باز گردد ، این امید میرود که از بت پرستى که زائیده جهل و نادانى است خارج شوند ، و به راه توحید و خدا که مولود علم و دانش است گام بگذارند . در منابع وبلاگ شیعه کلمه و اهل تسنن نقل شده که یکى از بت پرستان پس از الغاى پیمان آنها ، به امام علی علیه السلام گفت : اى فرزند ابو طالب! اگر کسى از ما بعد از گذشتن این چهار ماه بخواهد پیامبر را ملاقات کند و مسائلى را با او در میان بگذارد و یا سخن خدا را بشنود ، آیا در امنیت خواهد بود ؟ ! امیرمؤمنان فرمود آرى ، زیرا خداوند فرموده «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ . . .»[۱۴] و به این ترتیب سختگیرى فوق العادهاى که از آیه اوّل استفاده مىشود ، با نرمشى که در آیه دوم به کار رفته ، تعدیل مىگردد ، و راه و رسم تربیت همین است که همیشه شدت عمل را با نرمش بیامیزند و از آن معجونى شفا بخش بسازند.[۱۵]
در هر صورت ما معتقدیم نظریه ای که توسط ایشان مطرح شد قابل پذیرش نیست و قرآن و برهان و عرفان دستهبندی بشر به مؤمن و کافر را کاملاً تصدیق و تأیید می کند.
و السلام علی من اتبع الهدی
امیری سوادکوهی ـ قم المقدسه
۱۱ ذیحجه الحرام ۱۴۳۸ ه.ق
سوادکوه 20 ...
ما را در سایت سوادکوه 20 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : savadkooh20o بازدید : 197 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 15:26